کتاب دژ بی کرانگی اثر محسن باقرزاده نشر نیایش

480,000 

۷ روز ضمانت بازگشت کالا

ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس

ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ

bazartamin ad
شناسه محصول: 8948790 دسته:

توضیحات

نویسنده محسن باقرزاده
شابک 9786005078008
ناشر نشر نیایش
موضوع رمان فارسی
رده‌بندی کتاب ادبیات فارسی (شعر و ادبیات)
قطع رقعی
نوع جلد شومیز
نوع کاغذ سفید 70 گرم
چاپ شده در ایران
زبان نوشتار فارسی
گروه سنی همه سنین
تعداد صفحه 116
وزن 200 گرم
سایر توضیحات دژ بی کرانگی رمانی جذاب و معناگرا است. بریده ای از رمان دژ بی کرانگی:
دیگر کسی نقاب بر چهره نداشت. چهره‌ها کاملاً نمایان بود و هنوز قطار آهنین غول‌آسا روی ریل استوار و باسرعت بسیار زیاد پیش می‌رفت. همگان شاهد و نظاره‌گر صحنه‌ی ماجرا بودیم و کاری از دستمان برنمی‌آمد. در آخرین لحظات چشم‌هایم را بستم تا شاهد مرگ خود و عزیزانم نباشم. در یک چشم برهم زدن قطار در پیچی تند قرارگرفت و در آستانه ورود به تونل، بخاطر سرعت بالایی که داشت، از ریل خارج شد. صدای انفجار مهیبی فضا را پر کرد. مادر را محکم در آغوش گرفتم. بی‌رحمانه آخرین کلمات را فریاد زدم و در قطار واژگون شدم. فکر کردم به پایان ماجرا رسیده‌ام و کار تمام شده!
صدای عجیبی را در گوشم احساس کردم. نمی‌دانستم صدای چیست. کنجکاو شدم و گوش دادم. صدای ناهماهنگی همراه با صدای خش‌خش به گوش می‌رسید. صدا لحظه‌به‌لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد. در همین هنگام درخشش نورهای سبز و طلایی را در مه غلیظی از دور دیدم. دیگر صدایی باقی نمانده بود. کاملاً همه جا در سکوت محض بود. خود را در تونلی سیاه رنگ دیدم. به خود نگریستم. نمی‌دانستم کجا هستم. همه چیز برایم غریب و ناآشنا بود. با محیط احساس بیگانگی داشتم. یک آن صدای پدرم را شنیدم که مرا می‌خواند. هر چه دنبال صدا گشتم او را نیافتم. ناامید از یافتن او به راهم ادامه دادم. دوباره احساس دیگری داشتم. سایه‌ای مثل شَبح روی صورتم را پوشانده بود. خود را یکباره در اوج آسمان دیدم. ناگاه پدر را دیدم که شتابان و با سرعتی غیرقابل وصف به سویم می‌آمد. در مقابلم ایستاد. با نگاهش مرا برانداز کرد و گفت: … .